همسر شهید علی رضا نوری گفت: ما از قبل انقلاب امام خمینی(ره) را الگوی زندگی خودمان قرار دادیم، ولی بعد از شهادت شهید نوری، وی الگوی من شد.
طوبی عرب پوریان در گفتگو با برنامه «سلام سردار» رادیو مقاومت اظهار كرد: شهید نوری اهل ساری و با برادرم هم خدمتی و هم دانشگاهی بود.
وی ادامه داد: ارتباط برادرم با شهید نوری باعث شد ارتباط خانوادگی داشته باشیم كه این ارتباط منجرب به خواستگاری و ازدواج شد.
همسر شهید علی رضا نوری بابیان اینكه ما یكسال قبل از انقلاب ازدواج كردیم، عنوان كرد: من آن زمان 19 سال داشتم و شهید نوری 24 سالش بود تا قبل از ازدواج من چیزی در رابطه با انقلاب نمی دانستم، اما در كنار شهید نوری بودن باعث شد علاوه بر آشنایی با بحث های انقلابی، كتاب های دینی بیشتری هم بخوانم.
عرب پوریان افزود: شهید نوری علاقه زیادی به مبارزه با كفر داشت، برای همین با دوستانش یك گروه انقلابی داشت و ساواك هم به همین دلیل او را تحت نظر گرفته بود.
وی بیان كرد: وقتی انقلاب شد تصمیم گرفتیم امام خمینی(ره) را الگو زندگی خودمان قرار بدهیم، تلاش كردیم راه و رسم زندگی امام را یاد گرفتیم و در زندگیمان پیاده كردیم.
همسر شهید علی رضا نوری ادامه داد: وقتی امام گفتند كاش من هم یك پاسدار بودم شهید نوری در حالی كه در راه آهن كار می كرد به سپاه پیوست و زمانی كه جنگ شروع شد او یكی از فرماندهان و مسئولان سپاه شد.
عرب پوریان اضافه كرد: نهم بهمن سال 65 در منطقه عملیاتی جنوب شلمچه عملیات كربلای 5 به شهادت رسید. اما چیزی كه برای من مهم بود، ساختن یك انسان از هیچ به همه چیز است، شهید نوری بااینكه تقوا و معرفت داشت و ما شناخت اسلامی داشتیم اما در آن دوره اسلام را در یك حد و مرزی می شناختیم و به صورت كامل اسلام را نمی شناختیم.
وی عنوان كرد: وقتی اسلام واقعی را شناختیم، مردم دوستی، شرف، آبرو، راستگویی، مقاومت و ایثار جزئی از وجودمان شد. این باعث شد شهید نوری با وجود اینكه جانباز بود به جبهه برود، ما در آن سختی ها بزرگ شدیم و رشد كردیم، قدرت گرفتیم، ایمان مان را تقویت كردیم، شناخت اجتماعی مردم دوستی مان كامل شد.
همسر شهید علی رضا نوری با بیان اینكه شهید نوری الگو بعدی من شد، افزود: ما فقط نباید به گفتن خاطرات شهدا اكتفا كنیم، بلكه باید این افراد الگوی ما شوند و در زندگی از آنها پیروی كنیم و از آنها تاسی و پیروی كنیم.
عرب پوریان بیان كرد: متاسفانه بعضی از افراد و بعضی از مسئولین كه به واقع «مسئول» نبودند و یا نفوذی و دو تابعیتی بودند، و یاوطن فروش، روی بچه های ما تأثیر گذاشتند. الان باید كاری كنیم كه بچه ها بفهمند آنها از ما نبودند ونیستند، آنها انقلاب و جنگ و امام را نشناختند وگرنه به هیچ عنوان امكان نداشت به این كارها واین مفاسد و اختلاس ها دست بزند و اینگونه بچه های ما را دوگانه تربیت كنند.
وی عنوان كرد: شهید نوری خود ساخته بود. فردی معمولی؛ اما با الگوهای صحیحی كه داشت خودش را ساخت و اطرافیانش را هم ساخت. اما چیزی كه برایش از همه مهمتر بود حق الناس بود، او به اموال دولتی و مردم توجه خاصی داشت. حق ارباب رجوع در كار را احترام میگذاشت، امكان نداشت یك نفر كارش به تاخیر بیافتد، اگه لازم بود خودش می رفت دنبال كار آن فرد.
نگاهی به زندگینامه شهید علیرضا نوری:
علیرضا نورى در مهر ماه سال 1331 در محله سروار در شهرستان سارى متولد شد. او پنجمین فرزند خانواده بود. هنگام تولد، پدرش (عسكر) به حج مشرف شده بود و پدر بزرگش اذان و اقامه در گوش او قرائت كرد. در سه سالگى به كودكستان رفت و از همان كودكى با پدرش به مسجد مى رفت و با تقلید از پدرش نماز مى خواند. بسیار پر جنب و جوش بود و با همه بچه هاى محله ارتباط برقرار مى كرد و به كارهاى دسته جمعى علاقه مند بود. كنجكاو بود و به ساختن وسایل و اسباب بازى بسیار علاقه داشت. گاهى در مغازه به پدرش كمك مى كرد؛ به مطالعه و ورزش مى پرداخت و در شنا و ورزش رزمى مقامهایى هم كسب كرد. در سال 1337 به مدرسه ابتدایى رفت.
بسیار با استعداد بود و دوران ابتدایى و راهنمایى را با موفقیت به پایان رسانید و سپس در دبیرستان شریف شهرستان سارى ادامه تحصیل داد. در سال 1350 آخرین سال تحصیلى را مى گذراند كه پدرش را از دست داد. در گذشت پدر اگر چه غمى جانكاه و سنگین براى او بود ولى با بردبارى به تحصیل ادامه داد و در همین سال موفق به اخذ دیپلم ریاضى شد. با فرارسیدن دوران خدمت سربازى به مدت دو سال در ارتش خدمت كرد و پس از پایان خدمت در سازمان محیط زیست مشغول به كار شد. در سال 1354 با شركت در كنكور در دانشكده پلى تكنیك در رشته مهندسى راه و ساختمان پذیرفته شد. پس از مدتى به استخدام راهآهن در آمد؛ ابتدا در راه آهن سارى بود ولى بعدها به تهران منتقل شد و در قسمت پل سازى و ساختمان راه آهن به عنوان تكنسین مشول شد. علیرضا در كنار امور فنى داراى طبع شعر نیز بود. علیرضا نورى در بیست و سه سالگى و در اوایل مهر 1355 با خانم طوبى عرب پوریان در مراسمى ساده ازدواج كرد. مادرش مى گوید: همسرى مى خواست كه مؤمن باشد؛ دستورات اسلام را مراعات كند و حجابش را به نحو احسن رعایت كند. در دانشگاه متوجه شد كه یكى از دوستانش خواهرى عفیف دارد و تصمیم به ازدواج با او را گرفت. ابتدا با دختر صحبت كرد و پس از كسب رضایت او و خانواده اش مراسم عقد در خانه دختر در اهواز برگزار شد. به این ترتیب زندگى ساده و توأم با مشكلات آنها شروع شد.
در سال 1357 همراه با مردم مسلمان در مبارزات شركت كرد و در راهپیماییها حضور موثر داشت. پس از پیروزى انقلاب اسلامى به كمك چند تن مسئولیت حفاظت و نگهدارى از تاسیسات راه آهن را به عهده گرفت. اولین هسته مقاومت با عنوان كمیته انقلاب اسلامى راه آهن را تشكیل داد و فرماندهى آن را متقبل شد. در كنار آن انجمن اسلامى كاركنان راه آهن را راه اندازى كرد. با آغاز تحریكات گروهكهاى ضد انقلاب در انفجار لولههاى نفتى در جنوب كشور علیرضا به اتفاق جمعى از همكاران به جنوب عزیمت كرد و كمیته انقلاب اسلامى را در راه آهن ناحیه جنوب تشكیل داد. پس از تثبیت اوضاع در راه آهن جمهورى اسلامى و سپردن مسئولیتها به افراد متعهد و كاردان، در سال 1358 به عضویت رسمى سپاه پاسداران انقلاب اسلامى درآمد. پس از گذراندن آموزشهاى لازم به عنوان مسئول سپاه پاسداران انقلاب اسلامى مستقر در راه آهن انتخاب شد.
با آغاز جنگ تحمیلى علیرضا با استفاده از تجربیاتى كه در دوران سربازى كسب كرده بود یك گروه هفتاد و دو نفره از پرسنل راه آهن را آموزش نظامى داد و به نام هفتاد و دو شهید كربلا راهى جبهه هاى جنوب كرد. این گروه در محور سوسنگرد و بستان استقرار یافت. محاصره سوسنگرد توسط همین نیروهاى اعزامى شكسته شد.
نورى پس از شكست محاصره سوسنگرد در سال 1359 در حماسه دیگرى به نام عملیات امام على(ع) شركت كرد كه در كوههاى اللَّهاكبر در غرب سوسنگرد انجام گرفت. دراین عملیات از ناحیه دو پا به سختى مجروح شد و علاوه بر آن دوازده تركش به قسمتهاى مختلف بدنش اصابت كرد. او را به بیمارستان شیراز منتقل كردند، پزشكان تصور مىكردند كه او شهید شده است و مهر شهید به سینه او زدند. پس از مدتى متوجه شدند هنوز جان دارد و مىتوان او را نجات داد. بلافاصله به تهران انتقال یافت و تحت مراقبتهاى ویژه قرار گرفت و بهبود یافت. پس از بهبودى با عكسى كه در بیمارستان از او در زمانى كه مهر شهید به سینه داشت، گرفته بودند، عكس جدیدى انداخت كه بسیار دیدنى بود. یكى از خواهرانش گفت: «خوشا به حالت! امتحان الهى را به بهترین نحو پاسخ گفتى. با لبخندى جواب داد: "خواهرم هنوز خیلى مانده است."» نورى كه حدود شش سال در مناطق جنگى بود به گفته مادرش پنجاه بار زخم برداشت كه چهار بار جراحت او شدید بود. هربار كه مجروح مىشد سه الى چهار ماه در بیمارستان یا منزل بسترى بود. علاوه براین، در جریان عملیات والفجر در سال 1361 دست راستش بر اثر انفجار مین قطع شد. اما هیچ یك از این آسیبهاى جدى او را از تلاش و فداكارى باز نداشت.
در یكى از نامه هاى علیرضا آمده است:
همیشه به خاطر داشته باش و به فرزندانم هم تذكر بده كه شوهر تو و پدر فرزندانت براى دفاع از حریم اسلام كه تنها طریق نجات بشریت از دست شیاطین است و براى اجراى دستور حجت خدا امام زمان و نایب بر حقش امام خمینى رهبر انقلاب اسلامى عازم جبهه شد.
به فرزندانم كه مبادا یك لحظه امام را تنها بگذارند بگو كه امروز راه نجات انسانها به دنبال امام رفتن است و راه رهبر را پیمودن. بگو كه همیشه براى امام دعا نمایند؛ براى سربازان اسلام در جبهه ها دعا نمایند؛ براى تعجیل در ظهور حضرت ولیعصر امام زمان دعا نمایند كه دعا دربى است به سوى بهشت و آمرزش كه خداوند تبارك و تعالى براى بندگان قرار داده.
ساعت حدود یازده شب است، امروز هنگام نماز مغرب و عشا یك نوحه خوان در نمازخانه نوحه جانانه اى خواند و همه گریه مى كردند. من به یاد گناهانم افتادم، نمىدانى چقدر سخت است كه انسان نداند عاقبتش با اینهمه بار سنگین گناهان چه خواهد شد. من هم همچون دیگران گریه كردم و طلب آمرزش، ان شاء اللَّه خداوند تبارك و تعالى از سر تقصیرات ما بگذرد. تو هم براى همه رزمندگان از جمله شوهرت كه افتخار سربازى و نوكرى امام زمان (عج) و نایبش امام خمینى عزیز را دارد، دعا كن.
امروز چشم محرومین و مستضعفین به انقلاب اسلامى ایران به رهبرى امام خمینى عزیز و سربازان اسلام و مجاهدان واقعى اسلام در جبهه ها دوخته شده، امروز وظیفه سنگینى بردوش فرد فرد ما سنگینى مى كند. بردوش پدران و مادران كه باید براى امام زمان (عج) سرباز تربیت نمایند. تو هم موظفى كه فرزندانم را طورى تربیت كنى كه سرباز و نوكر امام زمان(عج) بشوند. دخترم را طورى تربیت كن كه همچون حضرت فاطمه علیهاالسلام بشود، همچون زینب علیها السلام رزمنده بشود و عفیف و شجاع، او هم سربازان شجاع و پاك تحویل جامعه بدهد.
نمى دانى چقدر لذت دارد كه انسان خودش را در روحانیت جبهه ها حس مى كند، همه شور و عشق رفتن به كربلا را دارند، دایم در نمازها نوحه مى خوانند. براى اباعبداللَّه الحسین(ع) سینه می زنند، براى ظهور و كمك امام زمان (عج) در جبهه ها سینه مى زنند، اینجا شور و حالى دیگر است، ان شاء اللَّه قسمت همه عاشقان حسین(ع) شود...
انشاء اللَّه خداوند همه فرزندان اسلام را از مقربین درگاهش قرار بدهد.
حجاب را... دقیقاً رعایت كن و در برابر مردان نامحرم غیر از برادرانت كه محرم هستند كمتر صحبت كن. سعى كن بیشتر شنونده باشى مگر این كه بخواهى از یك حقى یا از اسلام دفاع نمایى، آن وقت مانعى ندارد.
همواره خداوند را در نظر داشته باش كه او آفریدگار جهان و جهانیان است و مهربان ترین مهربانان است.
علیرضا نورى در طول سالهاى انقلاب و جنگ مسئولیتهاى متفاوتى داشت از جمله: راه اندازى كمیته انقلاب اسلامى در راه آهن مركز، راه اندازى كمیته انقلاب اسلامى در ناحیه راه آهن جنوب، مسئول سپاه پاسداران راهآهن و تلاش در استقرار آن، فرماندهى گروه 72 نفر از راه آهن براى جبهه هاى جنوب، فرمانده گردان شهید علم الهدى، فرماندهى عملیات امام مهدى (عج) و امام على(ع)، جانشین فرمانده تیپ عمار لشكر 27 محمد رسول اللَّه، رئیس حراست راه آهن جمهورى اسلامى، جانشین فرمانده پایگاه ابوذر كه در راه اندازى این پایگاه نقش مهم و كلیدى داشت، فرماندهى نیروهاى قدس در اجراى مانور طرح لبیك یا خمینى، فرماندهى لشكر ابوذر در عملیات خیبر، راهاندازى و تأسیس پادگان نیروهاى آموزشى مستقر در اتوبان قم، رئیس ستاد لشكر 27 محمد رسول اللَّه، مسئول عملیات منطقه 1 ثاراللَّه تهران، قائم مقام فرماندهى لشكر 27 محمد رسول اللَّه، مسئول قرارگاه رمضان در جنوب. او در این باره مى گوید:
در آبان 1359 به جنوب رفتم و حدود یك سال و نیم خادم گردان شهید علم الهدى بودم. بعد از آنكه عملیات امام مهدى علیه السلام در غرب سوسنگرد شروع شد، خداوند به ما كمك كرد و توانستیم آنجا پیروزیهایى به دست آوریم. در عملیات امام على علیه السلام هم شركت داشتیم كه مجروح شدم. دوباره در لشكر عزیز محمد رسول اللَّه صلى اللَّه علیه وآله با شهید حاجى پور فرمانده تیپ شد و این حقیر در خدمتگزارى لشكر ابوذر بودم. پس از عملیات خیبر در ارتباط با قرارگاه رمضان قرار گرفتم و مدتى آن جا خدمت كردم. مدتى هم مسئولیت عملیات منطقه 1 ثاراللَّه را عهده داشتم. سپس در طرح و عملیات تیپ سیدالشهداء علیه السلام بودم و پس از مدتى در خدمت لشكر 27 قرار گرفتم. امروز به عنوان خدمتگزار دوستان در لشكر 27 خدمت هستم.
علیرضا هرگز در پى جایگاه و سازمانى و مقام و منزلت نبود. آنچه كه او را به پذیرش تصدى امور وامى داشت احساس مسئولیت بود. خصوصیات روحى و اخلاقى بسیار جالبى داشت. انساندوستى و مهربانى او زبانزد بود. هر كس یك بار او را مى دید، شیفته ویژگى اخلاقى او مى شد. پركارى، پشتكار، نشاط و شادابى، امیدوارى، ایثارگرى، گذشت، مبارزه پى گیر، حسن ظن، دلسوزى مردم، ساده زیستى، داشتن علم و دانش، توانمندى در فن بیان، صبورى، مقاوم در كارهاى سخت و دشوار، داوطلب براى انجام كارهاى خطرناك، هوش و استعداد از بارزترین ویژگیهاى علیرضا بود. در كنار كارهاى سخت هراز گاهى شعرى مى سرود كه از عشق و شور و سرگشتگى روح او حكایت داشت.
علیرضا نورى وصیت نامه خود را در تاریخ 3 دى 1365 نوشت و دیدگاهها و عقاید خویش را در آن بیان كرد. متن كامل این وصیت نامه چنین است:
الحمدللَّه رب العالمین و به نستعین و هو خیر ناصر و معین.
حمد و سپاس آفریدگارى را كه مرا آفرید. همانطور كه وعده داده بود و انشاء اللَّه مرا در جوار رحمتش قرار دهد. همانطور كه رحمانیتش ایجاب مى كند كه این بنده گنهكار جز امید به فضل و رحمتش امید دیگرى ندارد.
معبودا!به مظلومیت رسولت وحى رسولت و دخت گرامى اش و دو فرزند عزیزش و ذریه پاك حسین و یاران با وفایش گریستم.
عزیزا! به خونخواهى شهداى اسلام و مظلومین تاریخ با مستكبران زمان و طواغیت و نوكران حلقه به گوششان به دستور تو و به پیشوایى سرورى از سوى تو جنگیدم. اما بسیار مى ترسم از اینكه مقبول درگاهت قرار نگرفته باشد كه گنه بى شمار و غفلت بسیار. از این چنین بنده اى جز این هم توقعى نیست كه سفره دل پیش تو گشوده است و كفه افكار نزد تو روشن، یا غیاث المستغیثین، ارحم، ارحم، ارحم، آمین یارب العالمین.
آن كس كه تو را شناخت جان را چه كند
فرزند و عیال و خانمان را چه كند
دیوانه كنى، هر دو جهانش بخشى
دیوانه تو هر دو جهان را چه كند
سخنى با مادر عزیزم دارم كه از دست دادن فرزند سخت است اما صحراى كربلا و على اكبر و على اصغر و عباس علمدار و زینب و بدن پاره پاره برادر، مصیبتى دیگر است. صبر بر همه مصائب شیوه دخت زهرا علیها السلام است كه تو هم سید دخت او هستى، پس صبر كن.
اى مادر و شما اى خواهران گرامى! از دامان پاك مادرى از نسل موسى بن جعفر علیه السلام هستند، پس صبر كنید كه صبر در رحمت است و عفیف بمانید كه شرافتمان به انجام دستورات اسلام است.
شما اى دو برادر بزرگوارم! به مبارزه طبق دستور خداى تبارك و تعالى تا دفع فتنه از عالم و گوش به فرمان امام امت این اسوه مبارزه و ایستادگى محكم بجنگید.
شما اى پسرانم وحید، حامد و اى دختر كوچكم! با مادرتان مانند گذشته مهربان باشید و از او مواظبت كنید. نماز و قرآن و دعاهاى معروف و زیارت امام حسین(ع) معروف به عاشورا را یاد بگیرید و بخوانید و درسهایتان را هم خوب بخوانید. از اسلام و ولایت فقیه با تمام وجود و با خونتان مواظبت كنید و سعى كنید همواره یك مسلمان نمونه باشید. براى پدرتان نماز بخوانید و در حقش دعاى خیر كنید. من از خداى كریم براى شما همیشه دعاى خیر دارم. امیدوارم مورد قبولش قرار گیرد و امیدوارم وجود شما موجب سربلندى مسلمین و خوشحالى رسول گرامى اسلام حضرت محمد بن عبداللَّه(ص) و مولاى متقیان حضرت امام على(ع) و ائمه معصومین و ولى فقیه خمینى عزیز و امام زمان (عج) گردد.
عزیزانم!از یكدیگر مواظبت كنید و یار هم باشید و با مستكبران و ابرجنایتكاران شرق و غرب بجنگید تا پاى جان و برقرارى حكومت جهانى امام مهدى (عج) شما را به خداى كریم و رحیم مى سپارم.
از همسر گرامى ام كمال رضایت را دارم و امیدوارم همچون همیشه از فرزندانم خوب مواظبت كند و سفارشاتى كه كردم در مورد مسایلى كه ممكن است بعد از من رخ دهد، عمل كن و همچون همیشه از اسلام و انقلاب اسلامى و ولایت فقیه دفاع كنید. از خداوند تبارك و تعالى براى شما كه در تلخى و شیرینى زندگى كنارم بودید و یارى ام كردید طلب عزت و آمرزش و عاقبت به خیرى دارم.»
علیرضا نورى سرانجام در 9 بهمن 1365 در منطقه عملیاتى جنوب شلمچه در حالى كه نیروهاى بسیجى را در عملیات كربلاى 5 فرماندهى و هدایت مى كرد، بر اثر اصابت تركش به ناحیه سر و سینه به شهادت رسید. سید مهدى حسینى درباره نحوه شهادت وى مى گوید: در 9 بهمن 1365 بعد از عملیات كربلاى 5 به همراه راننده اش براى نجات یك مجروح وارد منطقه درگیرى مى شود. در حین رفتن به طرف مجروح راننده مجروح مى شود، راننده را به كنار مى كشد و خود به جاى راننده مى نشیند. اما در ادامه راه در اثر انفجار خمپاره و اصابت تركش به ماشین و سر و صورت و سینه به شهادت مىرسد.
در جریان عملیات كربلاى 5 علیرضا، قائم مقامى فرمانده لشكر 27 رسول اللَّه رابر عهده داشت. در تاریخ 6 بهمن 1365 سه روز قبل از شهادت خبر شهادتش را به همسرش مى دهد و توصیه مى كند كه براى او گریه نكنند و بر مصیبت امام حسین(ع) و زینب كبرى گریه كنند. مادرش مى گوید: یك روز قبل از شهادت در اندیمشك به همسر و فرزندانش گفت كه آخرین بار است كه مرا مى بینید. به همسرش گفته بود اگر از طرف لشكر آمدند شما را به تهران ببرند بدون هیچگونه سخنى با آنها بروید.
پیكر سردار علیرضا نورى را در بهشت زهرا به خاك سپردند. از او به هنگام شهادت سه فرزند به نامهاى وحید هشت ساله، حامد شش ساله و كوثر پنج ساله به یادگار مانده است.
انتهای پیام/