كتاب «خاطره طلوع خرداد» تالیف محمد تقی قشقایی، مجموعهای ارزشمند از آثار برگزیده یادواره ملی طلوع خرداد است كه در موضوعات مختلف 15 خرداد، انقلاب اسلامی و موضوعات مرتبط سروده شده است.
درباره كتاب خاطره طلوع خرداد:
هر آن، آنی دیگر را به یادمان میآورد و هیچگاه در آن همانند نداریم درست مثل عشق كه هر چه دربارهاش گویند حدیث نا مكرر است مانند شعر كه آفریننده آن هر كه باشد نمیتواند همانند دیگری شعر بگوید، قصه، داستان، خاطره، اگر چه درباره كنایی خاص باشد اما هرگز منیدههای همانندی به همراه ندارد، همانگونه كه سر انگشتان انسانها همانند نیست نگاه هر كسی با دیگری درباره یك چیز مشترك یكسان نیست و این هنر و گوهری است نا شناخته كه در نظام هستی وجود دارد.
در بخشی از كتاب خاطره طلوع خرداد میخوانیم:
در حال خوردن صبحانه بودم كه خبر دستگیری امام به گوشم رسید. چنان پا برهنه و با عجله از در بیرون زدم كه لقمه نان و چای در گلویم گیر كرد. تا به كلانتری میدان رسیدم. دستهای از پایین شهر با قمه و قداره به میدان میآمدند. زن و مرد بیرون ریخته بودند. یك محله نبود. بلكه از تمام شهر در آن جا جمع شده بودند. جمعیت به سمت حرم روانه شد...
پسر حاج وكیل برای مردم سخنرانی كرد. پس از مدتی حاج آقا مصطفی وارد شدند و در روبروی ایوان طلا به روی منبر رفتند. درحین سخنرانی فرمودند: پدرم را بردند و نمیدانم اكنون كجاست. مردم شعار دادند: یا مرگ یا خمینی! زنهای پایین شهر به ایوان اینه ریخته و بر سرشان میزدند و حسین حسین میگفتند. حاج آقا مصطفی فرمودند: مردم! شما متفرق شوید. اگر كسی به دادمان نرسید، دوباره در این جا اجتماع میكنیم. ما دست بردار نخواهیم بود. سربازها در خیابان تهران جمع شده بودند، در كوچه آبشار جوانی مورد ضرب گلوله قرار گرفت.
وقتی دورش را گرفتیم، شنیدیم كه میگوید من به آرزویم رسیدم!