ایران صدا
صدای جمهوری اسلامی ایران

كتاب «چه كسی ماشه را خواهد كشید: بر اساس زندگی شهید غلامعلی پیچك» به قلم رحیم مخدومی، دوازدهمین كتاب از مجموعه كتاب‌های قصه فرماندهان، ابتدا داستان‌هایی از این شهید بزرگوار روایت می‌كند، سپس زندگینامه‌ی وی را به تصویر می‌كشد.

درباره كتاب چه كسی ماشه را خواهد كشید:

رحیم مخدومى در كتاب چه كسی ماشه را خواهد كشید نشان می‌دهد كه این شهید بزرگوار تا چه اندازه پرشور، بانشاط، شوخ‌طبع و صمیمی بود و هر زمان نیازی احساس می‌كرد، برای كمك اول صف می‌ایستاد و آستین همت بالا می‌زد. او بسیار شجاع و باهیبت و در عین حال، گوش به فرمان امام خمینی ‌(ره) بود.داستان سوم كتاب چه كسی ماشه را خواهد كشید به روایت آماده شدن این شهید جهت ترور یكی از افسران خائن پهلوی می‌پردازد. اتفاق‌ها مطابق برنامه پیش می‌رود تا اینكه همه چیز تغییر می‌كند.




در بخشی از كتاب چه كسی ماشه را خواهد كشید می‌خوانیم:

راستش قصد نداشتم اینقدر بىپرده و صریح قهرمان داستان را لو بدهم، اما نمی‌دانم چرا افسار قلم از دستم در رفت. غلامعلى خودش بود كه بى‌پرده آمد جلو. برخلاف همیشه كه با پرده مى‌گریخت! اینبار آمد جلو تا بگوید؛ شما دو نفر چه مى‌خواهید افتاده‌اید دنبال من؟ تهران كه بودم رهایم نكردید. وارد دانشگاه شدم، تعقیبم كردید. عملگى كردم، زیر ذره‌بینم قرار دادید. حالا صدها كیلومتر راه را پیموده و آمده‌ام به سیستان و بلوچستان تا از نگاه‌هاى جست ‌و جوگر شما در امان باشم. اما مگر مى‌گذارید؟ مثل جن یكهو ظاهر مى‌شوید.

اصلاً شما این كپر را از كجا پیدا كردید؟ من بالاخره باید از راز كارهاى شما سر در بیاورم. چه كسى راپورت مرا به شما می‌دهد؟ لطفاً حرف آخرتان را اول بگویید و زود بروید دنبال كارتان. چه مى‌خواهید از جان من؟ رك و پوست كنده بگویید. مى‌خواهید مرا حلّاجى كنید؟ بسم‌الله. من غلامعلى پیچك هستم، فرزند اسماعیل. بعد از انقلاب كه دانشگاه‌ها تعطیل شد، وارد جهاد سازندگى شدم تا شاید سهمى در سازندگى این كشور خراب داشته باشم.

به دنبال خراب‌ترین جا، مى‌گشتم، سر از سیستان و بلوچستان در آوردم. وقتى آمدم اینجا دیدم بچه‌ها معلم ندارند. گفتم كدام سازندگى واجب‌تر از انسان‌سازى است؟ بعد دست به كار شدم. حالا من شده‌ام معلم بچه‌هاى ابتدایى، امّا در این روستاى كپرنشین مگر معلمى به این سادگی‌هاست؟ تا مى‌خواهم یك درس بدهم، یك درس دیگرى سر راهم سبز مى‌شود.

یك‌ روز می‌آیند و مى‌گویند؛ آقا بدو كه باران یكى از كپرها را روى سر اهلش خراب كرد!

من و بچه‌ها به ناچار درس را ناتمام گذاشته، می‌رویم به كمك اهل آن كپر.

مرتبط با این خبر

  • معرفی كتاب «چهار دهه اقتدار و افتخار»

  • معرفی كتاب «سبك شناسی هنر انقلاب اسلامی»

  • معرفی كتاب «تجارب انقلاب اسلامی»

  • معرفی كتاب «همگام با پرواز انقلاب»

  • معرفی كتاب «تبخال»

  • معرفی كتاب «دارساوین»

  • معرفی كتاب «انقلاب اسلامی از نگاه اندیشمندان روس»

  • معرفی كتاب «فلسفه انقلاب اسلامی»

  • معرفی كتاب «تاریخ نبردهای هوایی در دفاع مقدس»

  • معرفی كتاب «صورت‌بندی و تحلیل نظریه‌های انقلاب اسلامی»